.
زندگي زيباست، اما شهادت از آن زيباتر است.
سلامت تن زيباست، اما پرندهي عشق، تن را قفسي ميبيند كه در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنكه گردنها را باريك آفريدهاند تا در مقتل كربلاي عشق آسانتر بريده شوند؟
و مگر نه آنكه از پسر آدم، عهدي ازلي ستاندهاند كه حسين عليه السلام را از سر خويش بيشتر دوست داشته باشد؟
و مگر نه آنكه خانهي تن راه فرسودگي مي پيمايد تا خانهي روح آباد شود؟
و مگر اين عاشق بيقرار را بر اين سفينهي سرگردان آسماني، كه كرهي زمين باشد، براي ماندن در اصطبل خواب و خور آفريده اند؟
و مگر از درون اين خاك اگر نردباني به آسمان نباشد، جز كرمهايي فربه و تن پرور بر ميآيد؟
پس اگر مقصد را نه اينجا، در زير اين سقفهاي دلتنگ و در پس اين پنجره هاي كوچك كه به كوچه هايي بن بست باز ميشوند نميتوان جست، بهتر آنكه پرندهي روح، دل در قفس نبندد پس اگر مقصد پرواز است، قفس ويران بهتر، پرستويي كه مقصد را در كوچ ميبيند، از ويراني لانهاش نمي هراسد.
اى دل! تو چه مىكنى؟ مىمانى يا مىروى؟
اى دل! نپندار كه تنها عاشورائيان را بدان بلا آزمودهاند و لا غير... صحراى بلا به وسعت همه تاريخ است و كار با يك «ياليتنى كنت معكم» ختم نمىشود!
سِر آنكه دهر بر مراد سفلگان مي چرخد اين است كه دنيا وارون? آخرت است.
ياران! شتاب كنيد كه زمين نه جاي ماندن، كه گذرگاه است... گذر از نفس به سوي رضوان حق. هيچ شنيده اي كه كسي در گذرگاه، رحل اقامت بيفكند.
ياران! شتاب كنيد، قافله در راه است. مىگويند كه گناهكاران را نمىپذيرند؟ آرى! گناهكاران را در اين قافله راهى نيست... اما پشيمانان را مىپذيرند. اگر نبود باب توبهاى كه خداوند با خون حسين ميان زمين و آسمان گشوده است، حضرت آدم نيز بهشت زده و رها شده و سرگردان، در اين برهوت گمگشتگى وا مىماند.
اگر در اين دنياى وارونه، رسم مردانگى اين است كه سر بريده مردان را در تشت طلا نهند... بگذار اين چنين باشد. اين دنيا و اين سرما!
ديندار آن است كه در كشاكش بلا ديندار بماند، و گرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلامت، چه بسيارند اهل دين.
اى همسفر، نيك بنگر كه در كجايى! مباد كه از سر غفلت، اين سفينه اجل را مأمنى جاودان بنگارى و در اين توهم، از سفر آسمانى خويش غافل شوى.
هر انسانى را ليله القدرى هست كه در آن ناگزير از انتخاب مىشود و حُر را نيز شب قدرى اين چنين پيش آمد... عمر بن سعد را نيز... من و تو را هم پيش خواهد آمد...
اگر باب «ياليتنى كنت معكم» هنوز گشوده است، چرا آن باب ديگر باز نباشد كه «لعن اللَّه أمه سمعت بذلك فرضيت به»
قافله عشق در سفر تاريخ است و اين تفسيرى است بر آنچه فرمودهاند: كل يوم عاشورا و كل أرض كربلا... اين سخنى است كه پشت شيطان را مىلرزاند و ياران حق را به فَيَضان دائم رحمت او اميدوار مىسازد.
دهر بر مراد سفلگان(حقيران) مي چرخد تا تو در كشاكش بلا امتحان شوي و اين ابتلائات نيز پيوسته مي رسد تا رغبت تو در لقاي خدا افزون شود... پس اي دل، شتاب كن تا خود را به كربلا برسانيم!
فرات تشنه است و بيابان از فرات تشنه تر و امام از هردو تشنه تر. فرات تشنه مشك هاي اهل حرم است و بيابان تشنه خون امام و امام از هردو تشنه تر است، اما نه آن تشنگي كه با آب سيراب شود