عمريه كه دل به سينه ميزنه سنگ حسينو ... ميون تموم خوبا داره آهنگ حسينو
بوده اسم بي نظيرش اولين ذكر لب من ... توي بين الحرمينش شده خواب هر شب من
آرزوي اول من، التماس آخر من اينه كه لحظه مردن پا بذاري رو سر من، پا بذاري رو سر من
كسي مثل دلبر من يار باوفا نديده ... واسه نوكري تو خونه اش خدا منو آفريده
با همون نگاه اول سنگشو زدم به سينه ... كاشكي كربلا بميرم آرزوي من همينه
اسم آسموني اون شده ذكر عشق و شورم، عشقمه روضه اونو بخونن بالاي گورم
دوكوهه السلام اي خانه عشق
سلام به تو اي خانه دل
دوكوهه منزل و ماواي عشاق
دگر خالي شده از جان عشاق
دوكوهه با صفا بودي و زيبا
چرا حالا شدي تنهاي تنها
دوكوهه از چه چون ويرانه هستي
تو خالي از گل و پروانه هستي
دوكوهه صبحگاهت باصفا بود
كلاس درس ايثار و وفا بود
دوكوهه بگو گردانهايت كجايند
مگر نزد شهيد كربلايند
دوكوهه كو يگان ذوالفقارت
كجايند عاشقان بي قرارت
دوكوهه از جدايي فرياد
بگو باشد كجا گردان مقداد
دوكوهه قلب ما پر گشته از غم
نميايد دگر گردان ميثم ؟
دوكوهه كن نظر بر عاشقانت
بگو گردان حمزه ات كجا رفت
دوكوهه درس آموز شهامت
كجايند نيل گردان شهادت
دوكوهه اي محل عشق و ايثار
بود خالي دگر گردان انصار
دوكوهه روز ما گشته شب تار
كجا بر پا شده گردان عمار
دوكوهه باغهاي ما گشته پرپر
كميل و مالك و گردان جعفر
دوكوهه گشته اي خالي تو ديگر
ز گردان حبيب و هم ابوذر
دوكوهه نغمه غم ساز كن
قصه نام آوران آغاز كن
قصه پر غصه لاهوتيان
باز خوان از بهر ما ناسوتيان
اي دوكوهه با سكوت نعره وار
ياد كن از مستي و از عشق و يار
اي دوكوهه گشتي داغدار لاله ها
ياد كن از ندبه آلاله ها
اي دوكوهه رفته يارانت ز دست
سنگ هجران شيشه هايت را شكست
سنگ هجران بال ما را هم شكست
سنگ هجران بال ما را هم شكست...
چشم های تو مرا وعده باران دادند
به تن مرده من روح و دل و جان دادند
شوق برخاستن و زندگی تازه به این
من دلواپس از خویش گریزان دادند
خش خش گام کسی بود که می امد و باز
مژده عید در اندوه زمستان می داد
چشم های تو درخشید و در ان ظلمت محض
به بلندای شب یخ زده پایان دادند
امدی مثل بهاری که می اید از راه
یک سبد یاس به هر شاخه ی عریان دادند
دستهای تو ز هر پنجره رفتند غبار
و به تندیس همه اینه جان دادند
کاش باز اید و اندوه مرا دریابد
چشم هایی که مرا وعده باران دادند
مریم حاتمی
خیابان و اب و قران،اولین برداشت
کسی در صحنه خم شد ساک خود را از زمین برداشت
تریبون-پر از احساس-رفتن را هجی کرد
تمام شهر را اوازهای اتشین برداشت:
بیا"ای لشکر صاحب زمان اماده باش"اکنون
وطن یا دین؟برای هردو باید تیغ کین برداشت
در اینجا-صحنه دوم-غبار و خون و باروت است
کلاش کهنه را بازیگر ما با یقین برداشت
دلش در بند بود و بند پوتین خودش را بست
قدم های خودش را عاشقانه تا کمین برداشت
-شروع جلوه ویژه-شب و مین،کاوش و می ریخت
اناری دانه دانه خون خود را روی این برداشت
اناری دانه دانه بسته شد،مردی کبوتر شد
ولی در پشت جبهه مادری تا خورد و چین برداشت
به روی شانه های شهر ارام و رها می رفت
مکعب-خالی خالی-خیابان واپسین برداشت!
علی اکبری