من الغريب الي الحبيب
بدون عنوان
null
سه شنبه 1393/8/6 18
برچسب ها :
كالا ي صهيونيستي نه!
null
سه شنبه 1393/8/6 18
برچسب ها :
شب اول محرم

عمريه كه دل به سينه ميزنه سنگ حسينو ... ميون تموم خوبا داره آهنگ حسينو
بوده اسم بي نظيرش اولين ذكر لب من ... توي بين الحرمينش شده خواب هر شب من

آرزوي اول من، التماس آخر من اينه كه لحظه مردن پا بذاري رو سر من، پا بذاري رو سر من
كسي مثل دلبر من يار باوفا نديده ... واسه نوكري تو خونه اش خدا منو آفريده

با همون نگاه اول سنگشو زدم به سينه ... كاشكي كربلا بميرم آرزوي من همينه
اسم آسموني اون شده ذكر عشق و شورم، عشقمه روضه اونو بخونن بالاي گورم

شنبه 1390/9/5 20
برچسب ها :
بهترين ها

خواهرش پيراهن برايش فرستاده بود. من هم يك شلوار خريدم، تا وقتي از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس هار ا كه ديد، گفت«تو اين شرايط جنگي وابسته م مي كنين به دنيا.» گفتم«آخه يه وقتايي نبايد به دنياي ماهام سربزني؟» بالاخره پوشيد. وقتي آمد، دوباره همان لباس هاي كهنه تنش بود. چيزي نپرسيدم. خودش گفت«يكي از بچه هاي سپاه عقدش بود لباس درست و حسابي نداشت.»

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
مسئوليت

تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ي بالاي خانه ي ما مي نشستند. آفتاب نزده از خانه مي رفت بيرون يك روز، صداي پايين آمدنش را از پله ها كه شنيدم، رفتم جلويش را گرفتم. گفتم«مهدي جان! تو ديگه عيال واري. يك كم بيش تر مواظب خودت باش.» گفت«چي كار كنم؟ مسئوليت بچه هاي مردم گردنمه.» گفتم «لااقل توي سنگر فرماندهيت بمون.» گفت«اگه فرمانده نيم خيز راه بره، نيروها سينه خيز مي رن. اگه بمونه تو سنگرش كه بقيه مي رن خونه هاشون.»

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
خواب

عمليات محرم بود. توي نفربر بي سيم، نشسته بوديم آقا مهدي، دو سه شب بود نخوابيده بود. داشتيم حرف مي زديم. يك مرتبه ديدم جواب نمي دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چيزي نگفتم. پنج شش دقيقه بعد، از خواب پريد. كلافه شده بود. بد جوري. جعفري پرسيد:«چي شده؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بيرون را نگاه مي كرد. زير لب گفت «اون بيرون بسيجي ها دارن مي جنگن، زخمي مي شدن، شهيد مي شن، گرفته م خوابيده م.» يك ساعتي، با كسي حرف نزد.

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
فكه مثل هيچ كجا...

فكه‌ را دلي‌ است‌ داغدار مصطفي‌(ص‌).
فكه‌ را اثري‌ است‌ از پهلوي‌ شكسته‌ فاطمه‌(س‌).
فكه‌ را نشاني‌ است‌ از فرق‌ شكافته‌ علي‌(ع‌).
فكه‌ را تشتي‌ است‌ سرخ‌ از خون‌ حلقوم‌ حسن‌(ع‌).
فكه‌ را پيكري‌ است‌ پاره‌ پاره‌ از اندام‌ حسين‌(ع‌).
فكه‌ را درد غربت‌ پير كرده‌.
فكه‌ را سوز هجر زمين‌گير كرده‌.
فكه‌ را ژرفاي‌ انتظار، چشم‌ به‌ زيارت‌ دوست‌ نگه‌ داشته‌.
فكه‌ را تنهايي‌ عشق‌ قداست‌ بخشيده‌.
مگر مي‌شود پيامبر از فكه‌ گذر نكرده‌ باشد؟
مگر مي‌شود فاطمه‌ دلش‌ در فكه‌ نسوخته‌ باشد؟

مگر مي‌شود حسن‌ در فكه‌ غريب‌ نباشد؟
مگر مي‌ شود حسين‌ در فكه‌ سر از بدنش‌ جدا نشده‌ باشد؟
مگر مي‌ شود مهدي‌ فاطمه‌ بر فكه‌ گذري‌ ونظري‌ نداشته‌ باشد؟

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
گفتم....

به خدا گفتم: خسته ام:
گفت: لا تقنطوا من رحمة الله...
از رحمت خدا نااميد نشويد
.
گفتم: هيچ كسي نميدونه تو دلم چي ميگذره:
گفت: ان الله بين المرء و قلبه... خدا حائل است ميان انسان و قلبش
.
گفتم:هيچ كسي رو ندارم:
گفت: نحن اقرب اليه من حبل الوريد... ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم

گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش كردي!
گفت: فاذكروني، اذكركم... منو ياد كنيد، تا ياد شما باشم.

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
دوكوهه بغض پنهان گلوگير مني

دوكوهه السلام اي خانه عشق

سلام به تو اي خانه دل

دوكوهه منزل و ماواي عشاق

دگر خالي شده از جان عشاق

دوكوهه با صفا بودي و زيبا

چرا حالا شدي تنهاي تنها

دوكوهه از چه چون ويرانه هستي

تو خالي از گل و پروانه هستي

دوكوهه صبحگاهت باصفا بود

كلاس درس ايثار و وفا بود

دوكوهه بگو گردانهايت كجايند

مگر نزد شهيد كربلايند

دوكوهه كو يگان ذوالفقارت

كجايند عاشقان بي قرارت

دوكوهه از جدايي فرياد

بگو باشد كجا گردان مقداد

دوكوهه قلب ما پر گشته از غم

نميايد دگر گردان ميثم ؟

دوكوهه كن نظر بر عاشقانت

بگو گردان حمزه ات كجا رفت

دوكوهه درس آموز شهامت

كجايند نيل گردان شهادت

دوكوهه اي محل عشق و ايثار

بود خالي دگر گردان انصار

دوكوهه روز ما گشته شب تار

كجا بر پا شده گردان عمار

دوكوهه باغهاي ما گشته پرپر

كميل و مالك و گردان جعفر

دوكوهه گشته اي خالي تو ديگر

ز گردان حبيب و هم ابوذر

دوكوهه نغمه غم ساز كن

قصه نام آوران آغاز كن

قصه پر غصه لاهوتيان

باز خوان از بهر ما ناسوتيان

اي دوكوهه با سكوت نعره وار

ياد كن از مستي و از عشق و يار

اي دوكوهه گشتي داغدار لاله ها

ياد كن از ندبه آلاله ها

اي دوكوهه رفته يارانت ز دست

سنگ هجران شيشه هايت را شكست

                                           سنگ هجران بال ما را هم شكست

                                           سنگ هجران بال ما را هم شكست...

شنبه 1390/7/2 12
برچسب ها :
مسافر كربلا قسمت اول

مسئول تفحص شهداي اصفهان خواب ديده بود پسر بچه‌اي با چهره معصوم و دوست داشتني به او مي‌گويد من كنار جاده شني هستم و حتي محل حضورش را هم در خواب نشان داده بود و گفته بود باد، خاكها رو از روي بدنم كنار زده. الان موقعش شده كه برگردم. مادرم هم خيلي بيتابي مي‌كنه.

پايگاه خبري انصارحزب الله: ....«عليرضا كريمي» از ساكنان كربلا‌آباد عالم، پروانه‌اي پر و بال گشوده در كربلا‌آباد عالم؛ هم او كه سالهاي سال است همجوار آن تربت مقدس گشته است... امشب، من و تو را هم محزون محزون محزون مي‌كند، به نيم نگاهي! 

غم كربلا كه بيايد غمهاي دگر خواهند رفت! بيا يك غمه شويم!
ما را غم كربلا بس است. مي‌خواهيم غم دنيا را چكار؟
من و تو كه طالب محبتيم بايد راه بيفتيم به‌سمت كربلا!
مگر نه كه خوبان عالم گفته‌اند اگر محبت باشد همه جا كربلاست؟ 

«عليرضا كريمي» كه آمد كربلا آورد، امشب برايمان!
عجبا! گمان مي‌‌كرديم كربلا مي‌برند نه كه بياورند!
اما او امشب با خودش كربلا آورد و ما يك غمه شديم و غمهاي عالم را وا نهاديم... ما مَحرم شده‌ايم كه اينگونه برايمان كربلا مي‌آورند؟ 

نمي‌دانم! هر چه كه هست به لطف كريمان مربوط است و ما هم كه شبهاي بسياري در حضور كريمان نشسته‌ايم و سيراب شده‌ايم... 

«عليرضا كريمي» آمد و كربلا آورد و ما را نشاند در سفينه اسرع... نه كه آنها كه پيشتر آمده بودند كربلا نياوردند. آوردند اما عليرضا را با سقاي معرفت ربط و روابط عجيبي در كار است... و چه به‌موقع رسيديم به ساقي؛ امشب!
امشب، ميزبانان كريم ما بايد به وعده خويش عمل كنند كه ما نيز هنوز بر سر پيمان خويشيم با آنان...

متولد شهرالله
 


چهار دختر داشتند و يك پسر. فرزندي هم در راه داشتند. چند وقتي بود كه روماتيسم شديدي گرفته بود و ماه‌هاي آخر بارداري مبتلا به تب مالت هم شده بود. دكترها مي‌گفتند بچه بايد سقط شود اما او زير بار نمي‌رفت. مي‌گفتند بعيد است بچه زنده بماند، ولي او مي‌گفت اگر خدا بخواهد هم مادر زنده مي‌ماند و هم بچه... بيست و دوم شهريور ماه سال ۱۳۴۵ كه مصادف با ماه مبارك رمضان شده بود، بچه به دنيا آمد؛ در محله سي جان اصفهان. عليرغم گفته دكترها و در كمال ناباوري هم مادر سالم بود و هم بچه. نامش را به ياد و به‌نام نامي علي بن موسي‌الرضا عليه‌السلام «عليرضا» گذاشتند.

چهارشنبه 1390/6/30 18
برچسب ها :
درباره وبلاگ
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن. **فرازی از وصیت نامه شهید زین الدین**
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 39172
تعداد نوشته ها : 36
تعداد نظرات : 4
پخش زنده
X